تغییرات ناگهانی در کلیه ی ساختارهای زندگی اجتماعی نومهاجرین، از بارزترین مولفه های مهاجرت بشمار می روند. این تغییرات که بعضا تا یکصد و هشتاد درجه نیز قابل تخمین هستند غالبا در کلیه ی قواعد، مناسبات و حتی مفاهیم فردی و اجتماعی، به زندگی نومهاجرین تحمیل میگردند.
درک چنین موضوعی، ضرورت آمادگی متقاضیان برای مواجهه ی منطقی با روند زندگی پس از مهاجرت را آشکار می کند ضرورتی که بارها نسبت به بررسی امکان اخذ ویزای کشور مقصد، اولویت دارد.
بخشی از کسب آمادگیِ مورد نظر، وابسته به تحلیل و تشخیص شرایط فعلی زندگی جاری متقاضیان است و بخش دیگر وابستگی به تحقیق و شناخت از جریانات زندگی پسامهاجرت، دارد.
متقاضی باید قبل از هر اقدامی، یک معادله ی مهم را حل کند. وی موظف است که روشن سازد در ازای تحمل چالشهای اقدام به مهاجرت اعم از شرایط طاقت فرسای اولیه برای دریافت ویزا (شامل تامین مدارک لازم و نیز هزینه های آن) و همچنین مشقت های شروع زندگی در سرزمین جدید، به چه منافع ملموسی دست می یابد. ایشان نیاز دارد تا پارامترهای یک چنین معادله ای را از حالت مجهول به حالت معلوم تبدیل کند.
در حقیقت افرادی که براساس مجهولات بیش از حد، تن به مهاجرت می سپارند به هیچوجه نمی توانند مدعی باشند که اقدامی عقلایی کرده اند.
برخی با اتکا به بعضی از باورهای عامیانه تصور می کنند ضرب المثل “وقتی عاقل بدنبال گدار می گشت، دیوانه به آب زد و از آب گذشت!” در زندگی واقعی هم در حد یک عبارت ساده، ایفای نقش می کند و به تنهایی می تواند چنین حرکت خطیری در زندگی را توجیه کند حرکتی که بعضا می تواند منتهی به نابودی یک زندگی شود. به افرادی که از این منطق استفاده می کنند توصیه می کنم یک پرسش منطقی هم از خود داشته باشند که “از صد نفر عاقل چند نفر از آب عبور کرده اند و از صد نفر دیوانه چند نفر؟!”
وقتی بناست برای رسیدن به درکی درست از یک موضوع، حواشی آن را تحلیل کنیم انتخاب جامعه ی آماری معتبر و مناسب به لحاظ تعداد نمونه های آماری، بسیار ضروریست. مثلا وقتی قرار است اثربخشی یک دارو، موضوع یک تحقیق باشد مسلما جامعه ای که آن دارو بر روی آنها آزمایش می گردد بلحاظ تعداد باید در حدی باشد که بتواند نماینده ای از یک جامعه ی بزرگتر تلقی شود و قابلیت حذف حالتهای استثنایی را داشته باشد همچنین تنوع مختصات چنین جامعه ای باید نمونه ای از تنوع جامعه ی بشری قلمداد گردد. یک یا چند شکست و یا موفقیت در قبال عملکرد یک جامعه ی بزرگ، قابل چشم پوشی هستند و قطعا نمی توانند تعیین کتتده ی درست یا غلط بودن یک حرکت اجتماعی، باشند. اتفاقات استثنایی، هیچگاه نمی توانند و نباید دستمایه ی برنامه ریزی برای یک رویداد بزرگ، قرار گیرند.
در حقیقت، ساختن یک تصمیم زمانی با ارزش قلمداد می شود که بر اساس شناخت کامل و اشرافیت به موضوع مورد نظر باشد. برای دستیابی به شناخت مناسب در باره ی وضعیت فعلی، نگارنده، در کتابی با “عنوان مهاجرت هدف نیست” به تفصیل راجع به طرح سوالات اساسی و نیز چگونگی پاسخ به آن سوالها، توضیح داده است.
اما موضوع این مطلب، پرداختن به شناخت زندگی و چالشهای پسامهاجرت است که بر بسیاری از متقاضیان، کاملا پوشیده و غیرقابل محاسبه است.
چالش های پسامهاجرت کدامند؟
تصور کنید که در این لحظه با در اختیار داشتن ویزای معتبر در شهری از کشور مقصد فرود آمده اید و بنا دارید که منبعد، در این سرزمین زندگی کنید.
اولین نیاز شما یک اقامتگاه موقت می باشد تا فرصت کافی داشته باشید راجع به اسکان نسبتا دائمی تری بررسی و اقدام نمایید. پس از استقرار در چنین مکان موقتی، چگونگی حضور اجتماعی و بطور اخص، نحوه ی اشتغال برای تامین هزینه های زندگی، دومین و سومین چالش شما خواهند بود.
در حقیقت شما در جایگاهی قرار خواهید داشت که شاید قابل مقایسه با اولین تلاشهای شما در زندگی گذشته برای کسب استقلال فردی باشد که بر خواهد گشت به ابتدای جوانی یعنی نقطه صفر.
اما در چنین قیاسی، یک تفاوت عمده خودنمایی می کند. اینکه در نقطه ی صفر قبلی، بسیاری از پیش نیازهای جهش به سمت استقلال، در اختیار شما بوده است که از آن جمله می توان به امکانات مالی، معنوی و اعتبار اجتماعی اشاره نمود که احتمالا از طریق خانواده ی خود از آنها بهره مند شده بوده اید و همچنین شروع فعالیت شما در وطن بوده است جایی که وسیله اصلی ایجاد ارتباطات اجتماعی در آن مشخصا، زبان مادری شما بوده است، جایی که به صورت تلویحی و یا حتی تحصیلات، شما مسلط به قوانین و قواعد اجتماعی و مدنی بوده اید و شاید مهمتر از همه در هنگام بروز مشکلات و مواجهه با پیش آمد های غیر مترقبه، از پشتیبانی کامل خانواده، دوستان و آشنایان برخوردار بوده اید. به عبارت بهتر می توان نتیجه گیری کرد که در زمان آغاز کسب استقلال، شما در نقطه ی صفر نبوده اید.
این در حالی است که اگر از تحصیلات، مهارتها، تجارب کسب شده و دارایی احتمالی شما در دوران رشد، صرفنظر کنیم آغاز زندگی جدید در کشورِ مقصد به معنای واقعی نقطه ی صفر خواهد بود.
در چنین شرایط بی وزنی، بزرگترین چالشی که نقشی تعیین کننده دارد، اشتغال است چرا که اشتغال، سبب ساز حضور در متن اجتماع جدید است و چگونگی انجام آنست که می تواند به کسب اعتبار و پذیرش از جامعه ی متبوع منجر گردد. به عبارت بهتر اشتغال هم بزرگترین چالش برای نومهاجرین، محسوب می گردد و هم طریقه ی ایفای وظایف شغلی است که باعث ساماندهی زندگی و موفقیت آتی خواهد بود.